خط خطی های مغز پیچ

تا جایی که جوهر داشته باشه ..

خط خطی های مغز پیچ

تا جایی که جوهر داشته باشه ..

خطی خطی های بود و نبود

چند خطی سیاهی .. برای شروع به کار وبلاگ .. بعد از 5 سال .. دوباره .. منتظر نظراتتون هستیم ..


هر چی دور تر .. کوچیکتر . چه جاده .. چه ادمیزاد ..

کوچیکترین حد شخصیتی 

تلاشی بی فایده ..نه . با کمی فایده برای زندگیی اروم در دوردستای جهان هستی .. در نهایت .. حسرت وطن ... و همین شادی در خاک خودش .. و نگرانی از وضع مردمانش

نه پای رفت نه پای برگشت تقدیر سوختنو ساختن است ..

و چه بهای سنگینی داده ایم فقط برای تعویض قفس زندگیمان .. خورد شدیم تا در غریب ترین شکل ممکن دست در دست مرگ به افول برویم با گذشته ای توام از سیاهی و قطعو وصلی تصویر خوشبختی در خاک سرد کره ی خاکی که همین روزها من را هم خاک خواهد کرد از غم فراق

برای گنجشک های قفس ازادی فراتر از گشتن زدن در اسمان شهر است چه بسا .. اسمان همیشه به یک شکل است .. و تنها ادمیان که او را میبینند درک متفاوتی از حس پرواز دارن

در میان جدل قلب و مغز .. قلب تمام موجودات .. شادی و ازادی و شادابی میخواهد .. و مغزشان میفهماند که هست یا نیست چنین چیزی حال .. ادم یا حیوان .. که در دستان توانا تفاوت دارند .. قلب و مغز مشترک دارند .. دو رکن اصلی زندگی اما چه کسی رسیدگی میکند به حال بندگانی که زجر میکشن .. چه کسی لیست میکند کمبودهای بندگانی که شادی میکنند..

هجرت برای عدالت .. مشکل نسل من .. یا ماندن و ساختن .. حل مشکل نسل بعد از من ..

ما به خاک نشستگان این افرینش هستیم که جز فرار یا ساختن راهی نداریم و فرقی ندارد درکجای این کره عظیم باشیم ..

در هر صورت در غربت هستیم .. و غریب نوازی به روی ما نیامده است .. حال میخواهی جاده ی فراق را طی کن یا بمان و خیابان های شهر را طی کن و صد البته در هر دو مسیر جز خودت کسی نیس .. حتی خدای عادل

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.