پیچید
صدایش
همه شنیدن
جز تو
کمرم بود
از بار غمت
از بار جدایی
و فاصله
پیچید
نه .. گویا
خطای دید بود
نه
خطای دید بودی
مسیر زندگیم پیچید
و تو مستقیم بودی
همچو سراب ..
همچو خیال شیرین
بر من غالب شدی
و چه سخت ..
زخم کرد
مرا
دلم را
روحم را
امدن بیرون از درره ی تماشای خیالت ..
و چه صد افسوس که وقت رفتن است .. و باید ..
میرفتم ..
اما اینبار ..
همچو قبل
کوله بار تجربه ام ..
خالی نیس..
زمان از تو ممنونم ..
که بار دیگر حقایق را اشکار ساختی ..
و در خیالم کمرنگ میشوی ..
و در خیالت واقعی تر میشوم ..
سراب نبوده ام ..
ادم بوده ام .. و هستم ..